تنها منم وخدا


من وخدا


چقدر زیباست لحظه های ناب دل دل کردنم

با تو......

می دانم در خلوت سکوتمان

سکوتی که برایت پر است از فریاد

نا گفته های من

تنها من هستم

و

تنها تو..........

چقدر خوب است که حرفهای دلم

را فقط تو میدانی

تویی که چون من تنهایی

یا شاید نه......

من چون تو تنهایم

برای همین است که باورم داری

چند ساعتی قبل از آنکه برایت بنویسم باران

باريد

و من دعا کردم و باریدم

به رسم خودت

این روزها تشنه ام

و میدانم

نزدیک است لحظه ناب اذان رسیدن

من منتظر میمانم..........

اجازه نخواهم داد...

کسی پا در دنیای من و خدایم بگذارد...!

نذری بود بین من و خودش

ادا نشد!

گرچه نخواست دلم

برای یکبار رنگ شادی را ببیند

گر چه رسم بندگی را نیاموختم

"اما اگر کفر نیست" اوهم بنده نوازی نکرد...!

گرچه دنیایم کوچک است

گرچه زیبا نیست

گر چه دلگیر است

اما.......

هر چه هست من تسخیرش کرده ام!

می دانم نیمه پر لیوان زندگی ام خالی شد

می دانم هستم نیست شد

می دانم بودم نابود شد

و خوب می دانم نباید عذر خواست...!

چرا که نیمه پر لیوان را من خالی نکردم

"قضا بلا بود".......

افتاد و شکست!

من هم شکستم اما اشک نریختم

چرا که مدت هاست سردم !

سـرد سـرد.........

تمام وجودم قندیل بسته!

هرگز نخواهم گذاشت...

کسی پا میان دنیای سردم بگذارد!

می خواهی بیایی من حرفی ندارم

بیا.......

اما تضمین نمی کنم قندیل نبندی.....



نظرات شما عزیزان:

بشار
ساعت11:13---9 مهر 1390

بخوان من را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای نا چیز
صدایم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هدیه ات كردم
بخوان من را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیك تر از تو، به تو
اینك صدایم كن
رها كن غیر من را، سوی من بازا
منم پروردگار پاك بی همتا
منم زیبا، كه زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید :
تو را در بیكران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم كرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها كن غصه یك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی كن
عزیزا، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكی یا صدایی، میهمانم كن
كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست میدارم
طلب كن خالق خود را
بجو من را
تو خواهی یافت
كه عاشق میشوی بر من
و عاشق می شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاك باایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تكیه كن بر من
قسم بر روز، هنگامی كه عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن، اما دور
رهایت من نخواهم كرد
بخوان من را
كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی ؟
تو بگشا لب
تو غیر از من، خدای دیگری داری ؟
رها كن غیر من را
آشتی كن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی ؟
تو با هر كس به جز با من، چه می گویی ؟
و تو بی من چه داری ؟
هیچ! …
بگو با من چه كم داری عزیزم ،
هیچ!!!
هزاران كهكشان و كوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاترین مهمان دنیایم
كه دنیا، چیزی چون تو را، كم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا من را ؟ ؟ ؟
مگر آیا كسی هم با خدایش قهر میگردد ؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستی
ببینم، من تو را از درگهم راندم ؟
اگر در روزگار سختیت خواندی مرا
اما به روز شادیت، یك لحظه هم یادم نمیكردی
به رویت بنده ی من، هیچ آوردم ؟
كه می ترساندت از من ؟
رها كن آن خدای دور
آ‌ن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اینك صدایم كن مرا، با قطره اشكی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات كاری ندارم
لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاكیم
آیا عزیزم، حاجتی داری ؟
تو ای از من
كنون برگشته ای، اما
كلام آشتی را تو نمیدانی ؟
ببینم، چشم های خیست آیا گفته ای دارند ؟
بخوان من را
بگردان قبله ات را سوی من
اینك وضویی كن
خجالت میكشی از من
بگو، جز من، كس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم كن
بدان آغوش من باز است
برای درك آغوشم
شروع كن
یک قدم با تو،
تمام گام های مانده اش با من . . .


مریم گلی
ساعت11:39---8 مهر 1390
عزیزم داشتم کامپیوتر جدیدمو ردیف میکردم.راستی،وب نو مبارک.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





| سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,| 23:14 | نسیبه |